تبریک

 

سلام

روز دانشجو را به تمامی دانشجویان و اساتید  این آب وخاک تبریک گفته و امید وارم که دانشجویان عزیز  با تلاش و کوشش  و کسب توانمندیهای لازم در جهت ساختن  ایرانی آباد همت بگمارند.   

در زیر حکایت جالبی از کشکول شیخ بهایی آورده ام . امید است که مورد رضای شما دوستان واقع شود.

روزی مردی با عیالش مشغول غذا  خوردن بود و در میان سینی ایشان مرغ بریان شده ای قرار داشت . در آن حال سائلی به در خانه آمد و آنها او را مایوس کردند. اتفاق افتاد که مرد فقیر شد و زنش را طلاق داد و آن زن شوهر دیگری اختیارنمود. روزی شوهر با او غذا می خورد و مرغ بریانی نزد ایشان بود که ناگاه سائلی به در خانه آمد.آن مرد به عیالش گفت : این مرغ را به این سائل بده . و زن چون مرغ را به نزد سائل برد. دید شوهر اولش است . مرغ را به او داد وگریان برگشت.  شوهر از سبب گریه اش سوال کرد . گفت:سائل شوهر سابق من بود و قصه ی محروم نمودن آن سائل را نقل کرد .  شوهرش گفت : والله آن سائلی که محرومش نمودید من بودم.    

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 16 آذر 1384 ساعت 03:32 ب.ظ

قشنگ بود .
کاش همه ما میفهمیدیم جز احساسمون همه چیز فانیه .
شاد باشی

آزیتا یکشنبه 20 آذر 1384 ساعت 04:21 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام
داستان جالبی بود
مرسی بهم سر زدی

آزیتا دوشنبه 21 آذر 1384 ساعت 09:01 ق.ظ http://azi.blogsky.com

سلام
متن جالبی بود
مرسی به من سر زدی بازم خوشحالم کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد