الا یا ایها سا قی ز می پر ساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
برون سازدزهستی هسته ی نیرنگ ودامم را
از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد
به خود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را
از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت
بهم کوبد سجودم را بهم ریزد قیامم را
نبودی در حریم قدس گلرویان میخانه
که از هر روزنی آیم گلی گیرد لجامم را
روم درجرگه ی پیران ازخود بی خبر شاید
برون سازند از جانم به می افکار خامم را
تو ای پیک سبک باران دریای عدم از من
به دریادار آن وادی رسان مدح وسلامم را
به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه برگو ببین حسن ختامم را
سبوی عشق
الهی !
راهم نمای به خود !
و باز رهان مرا از بند خود !
ای رساننده !
به خود رسانم که : کس نرسید به خود !
ممنون که به من سر زدی
سلام آقا جهانگیر
سبوی عشق انتخابی زیباست که خواندش خالی از لطف نیست . ....موفق باشید
از حضور گرمتان ممنون می باشم
من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم
هر چند معصو می هرچند گفتم عاشقت هستم هرچند تو هم گفتی دوستم داری
و هرچند حرفهایت ذره ایی بوی ریا نمیداد هرچند و هر چند ....اما
اما باز هم نتوانم به سیاهی چشمانت
به ین راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابیست سفر کنم
چه تضمینی است مرا؟
به من بگو چه تضمینی است مرا که جان من و عشقم اخر سالم به ان نامعلوم برسد؟
اه شاید راه زنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد
یا جادو گری بد در کمین باشد که به سحرش به شک و تردیدم کشد
و دیو غرورت به سراغم اید و ازارم دهد
من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم
من بدان جا سفر نمیکنم
چشمها هیچ گاه دروغ نمیگویند
من به سیاهی چشمانت که در ان خطر فریاد میزند سفر نمیکنم
سلام از سبوی عشق خوشم اومد
میخواستم ازتون معذرت بخوام که باعث شدم عکس وب لاگتون رو پا ک کنید و الان هم خودم عکسی ندارم که براتون بفرستم.به هر حال عذر منو بپذیرید من میخواستم بدونم که اگر مطلب قشنگی رو خواستم از وب لاگ شما داشته باشم به جز نوشتن میتونم اونو روی فلاپی بریزم یا نه؟یا از شما بخوام برام میل کنید یا باید کار دیگه ای کنم؟لطفا راهنماییم کنید ممنونم.
خسته نباشی مثل همیشه عالی ا