شکایت کرد روزی دیده با دل
که کار من شد از جور تو مشکل
ترا دادست دست شوق بر باد
مرا کند ست سیل اشک بنیاد
ترا گردیده جای آتش مرا آب
تو زآسایش بری گشتی من ازخواب
زبس کاندیشه های خام کردی
مرا و خویش را بد نام کردی
زآنروزی که گردیدی تو مفتون
مرا آرامگه شد چشمه ی خون
تو اندر کشور تن پادشاهی
زوال دولت خود چند خواهی
چرا باید چنین خود کام بودن
اسیر دانه ی هر دام بودن
شدن هم صحبت دیوانه ای چند
حقیقت جستن از افسانه ای چند
زبحر عشق موج فتنه پیداست
هرآنکو دم ز جانان زد زجان کاست
بگفت ای دوست تیرطعنه تاچند
من از دست تو افتادم در این بند
تو رفتی ومرا همراه بردی
به زندانخانه ی عشقم سپردی
مرا کار توکرد آلوده دامن
تو اول دیدی آنگه خواستم من
بدست جور کندی پایه ای را
در آتش سوختی همسایه ای را
مرا درکودکی شوق دگربود
خیالم زین حوادث بی خبر بود
نه می خوردم غم ننگی ونامی
نه بودم بسته بندی و نامی
نه میپرسیدم ازهجر و وصالی
نه آگه بودم از نقص و کمالی
اگر سنگی ز کوی دلبر آمد
ترا بر پای و ما را بر سر آمد
بتی.گر تیر ز ابروی کمان زد
ترا بر جامه و ما را به جان زد
ترایک سوز وماراسوختن هاست
ترا یک نکته و ما را سخن هاست
توبوسی آستین ما آستان را
تو بینی ملک تن ما ملک جان را
ترا فرسوده گر روز سیاهی
مرا سوزاند عالم . سوز آهی
پروین اعتصامی
بر او ببخشایید ...
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
،
با آبهای راکد و حفره های خالی از یاد می برد ...
و ابلهانه می پندارد که
حق زیستن دارد ...!
بر او ببخشایید ،
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب می شود ..
بر او ببخشایید ،
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ماه گذر دارد و
عطرهای منقلب شب
خواب هزارسالهء اندامش را آشفته می کنند...
بر او ببخشایید ،
بر او که از درون متلاشی ست ،
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهوده اش
نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد ...
ای ساکنان سرزمین سادهء خوشبختی ...
ای همدمان پنجره های گشوده در باران ...
بر او ببخشایید.......
بر او ببخشایید...
زیرا که مسحور است.........
زیرا که ریشه های هستی بارآور شما
در خاک های غربت او نقب میزند...........
و قلب زودباور او را
با ضربه های موذی حسرت ،
در کنج سینه اش متورم می سازند ...
شاد زی ....
سلام
ممنون از نظرتون! لطف داشتید.
مرا درکودکی شوق دگربود
خیالم زین حوادث بی خبر بود
عالی بود
شعر بسیار جالب و پر معنایی رو انتخاب کردی.
سلام
شعرای زیبایین دارینمن که خیلی خوشم اومد
ممنووووووووووووووووووووووووون که سر زدین
سلام آقا جهانگیر
از اینکه فرصتی را پیش آوردید تا یادی از مرحوم پروین اعتصامی بکنیم و شعر زیبایش را بخوانیم بی نهایت سپاسگزارم
از اظهار لطفتان هم متشکر و ممنونم
ولی آقا جهانگیر با عرض معذرت من کاملیا هستم نه کامیلا فکر می کنم با کامیلا که در وبلاگ دیگری است اشتباه گرفته اید که البته اسم وبلاگ کامیلا را نمی دانم
سلام دوست مهربون . امروز تولد وبلاگ ما هست ! یادمه روز اول مریم گفت رسیدن ما به هم مثل رسیدن ۲ تا خط موازی به همه ! و من ۲ سال صبر کردم تا این تئوری رو نقض کنم ! خدا رو شکر خدایا شکرت !
سلام. دوست خوب . واقعا وبلاگت خوبه . می دونی چرا . آخه هم ساده هست و هم منظم . شعرهاش هم که محشره .
٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
شاد باش و مسرور . یا علی
٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
شلام
منی تو میلطفی به من
ممنونم
بازم بیا
سلام به نظر من یه کم عرض لوگو رو کوچک کن تا اون سفیدیش نیاد در ضمن اگه میخوای آمارت ۳ برابر شه به وباگم حتمآ سربزن یه روش جدیده بای تا های
سلام نازنین خیلی قشنگ بود کلی لذت بردم ازت یاد میگیرم همینطور قشنگ بنویسم به قول فروغ پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار پیشم بیای خشحالم می کنی آرزو مند آرزو هات
ویب لا گ با حالی داری به من هم سر بزن